دوقلوهای ماماندوقلوهای مامان، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره
زندگی من و بابا.عقدزندگی من و بابا.عقد، تا این لحظه: 13 سال و 13 روز سن داره
بابایی بابایی ، تا این لحظه: 38 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 34 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

خدارو باهمه وجودم حس کردم

بدون عنوان

گوگولی مامان سلام قربونت برم مامانی دیگه چیزی به عید نوروز نمونده وامسالم من و باباتنهاییم و خبری ازشمانیس نفسم بابایی ازامروز که جمعه س تا 13فروردین تعطیله و همش کنار مامانی هستش نمیدونی که چقدرخوشحالم از بعدظهرنشستم و همش تو نی نی وبلاگم و یه دوست خیلی خوب هم پیدا کردم مامانی حسام و حسین که همشهری خوبمم هست نمیدونمی دوقلوها چقدرنازن ای کاش روزی برسه که منم عکسای شماروبذارم و کلی برات بنویسم خدایاااااااا توکه انقدبزرگی و انقدمهربون نذار زیاد و بیشترازاین منتظربمونیم ...
25 اسفند 1391

بدون عنوان

سلام مامانی جوووووونم نفسم عشقم بااینکه نیستی ولی من دارم برات میمیرم چه دنیاییه مامانی امروز یه عکسی از پی سی خونه بابا ایرج پیداکردم که مال اواسط سال 90 هستش سد ارس این کوچولو که میبینی بغلمه آقا پارسا خوشکله ست که من یه دنیا دوسش دارم پسرعموته مامانی از وقتی با باباییت ازدواج کردم دیگه هیچ بچه ای رو قد پارسا دوس نداشتم خیلی شیرین زبونه اولش که منو دید البته بعد عروسیمون بهم میگفت ززی(زن عمو) یکم که بزرگتر شد درست همین وقتا که الان تو عکس هست تازه ززی گفتن رو ترک کرده بود میگفت زنمو  ولی قربونش برم حالا دیگه بزرگ شده و میگه زن عمو مامانی انشالله یه روزی برسه که تورو بغلم بگیرم وای کاش امسال بودی وقتی از جلو مغازه های سیسمونی...
25 اسفند 1391

بدون عنوان

سلام نفسسسسسس خیالی مامان کجایی که خبری ازت نیست و من انقد از دوریت احساس تنهایی میکنم مامانی امروز جمعست تازه نهارخوردیم با بابایی رو عمو احدت رو عمل کردن یه هفته ای میشه چن روز بود اونجا میرفتم و می اومدم مامانی چیزی تاعید نوروز نمونده من زیاد کار ندارم و خونه تکونی خاصی نمیکنم ولی عوضش میرم به مامان بزرگات کمک میکنم کمی از خریدامو کردم امروزم میریم با بابایی یکم بگریدم و خریدامون رو بکنیم وبرا عمه لیلا کادوی عید بخریم مامان جون الهی روزی برسه که سه تایی بریم برا خرید و برات لباسای رنگی بخرم فدای نی نی نازم بشم که انقد مامانیشو منتظر گذاشته ولی مامانی بابایی یه جورایی همیشه کنارمه و نذاشته چیزی اذیتم کنه باباییت یه دونست عاشقشم خوشحالم که ...
16 اسفند 1391

بدون عنوان

سلام مامانی فداتشم امروز چن وقتی میشه که بی بهانه میام و اگه هیچیم ننویسم ولی وبلاگ نی نی های دیگه رو میخونم و بیشتر عکساشون رو میبینم همین الان دارم یه آهنگ از جواد یساری گوش میکنم از بچگی این اهنگو دوس داشتم و هنوزم باهاش اروم میگیرم  و هنوزم که هنوزه برام تازگی داره و اشک تو چشام جمع میشه برات مینویسم تا شاید توام ازش  لذت ببری بوس مامانی بچه ها بچه ها شیرینی زندگی ان همه غنچه های باغ آشتی ان اونارو از روی شاخه نچینین بچه ها بچه ها شادی رو خیلی دوس دارن گل کینه رو دلا نمیکارن  اونارو نخواین که غمگین ببینین زندگی هرلحظه پیچ و خم داره شادی داره غصه داره غم داره اینارو از چشم اونها نبینین اگه آشتی اگه قهر اگه ...
6 اسفند 1391

بدون عنوان

مامانی بدجوری دلتنگتم خوب چیکارکنم نی نی میخوام دیگه تاکی باید وقتی نی نی میبینم دلم بلرزه من عاشقتم بعد عید میرم برات دستبند و زنجیر پلاک میخرم فقط دوس دارم همه چی  اماده باشه برای بودنت   نفس مامان ...
4 اسفند 1391
1